باز کن پنجره را و به مهتاب بگو
صفحه ذهن کبوتر آبی است
خواب گل مهتابی است

ای نهایت در تو، ابدیت در تو
ای همیشه با من، تا همیشه بودن
باز کن چشمت را تا که گل باز شود
قصه زندگی آغاز شود
تا که از پنجره چشمانت، عشق آغاز شود
تا دلم باز شود، تا دلم باز شود

دلم اینجا تنگ است، دلم اینجا سرد است
فصلها بی معنی، آسمان بی رنگ است
سرد سرد است اینجا، باز کن پنجره را
باز کن چشمت را، گرم کن جان مرا

ای همیشه آبی ای همیشه دریا
ای تمام خورشید ای همیشه گرما
نظرات 1 + ارسال نظر
[ بدون نام ] چهارشنبه 2 اسفند‌ماه سال 1385 ساعت 05:10 ب.ظ http://www.wall.blogsky.com

سلام
شعر زیبایی بود...
سرما...شاید نشانه بی حرکتیه..

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد