طرح چشمان قشنگت در اتاقم نقش بسته
شعر می گویم به یادت در قفس غمگین و خسته
من چه تنها و غریبم بی تو در دریای هستی
ساحلم شو غرق گشتم بی تو در شبهای مستی
ادامه...
باز کن پنجره را و به مهتاب بگو صفحه ذهن کبوتر آبی است خواب گل مهتابی است
ای نهایت در تو، ابدیت در تو ای همیشه با من، تا همیشه بودن باز کن چشمت را تا که گل باز شود قصه زندگی آغاز شود تا که از پنجره چشمانت، عشق آغاز شود تا دلم باز شود، تا دلم باز شود
دلم اینجا تنگ است، دلم اینجا سرد است فصلها بی معنی، آسمان بی رنگ است سرد سرد است اینجا، باز کن پنجره را باز کن چشمت را، گرم کن جان مرا
ای همیشه آبی ای همیشه دریا ای تمام خورشید ای همیشه گرما
پریچهر
چهارشنبه 2 اسفندماه سال 1385 ساعت 04:55 ب.ظ
سلام
شعر زیبایی بود...
سرما...شاید نشانه بی حرکتیه..