جای خالی

خیلی چاق بود.پای تخته که می رفت ، کلاس پر می شد از نجوا.تخته را که پاک می کرد ،بچه ها ریسه می رفتند و او با صورت گوشتالو و مهربانش فقط لبخند می زد.آن روز معلم با تأنی وارد کلاس شد. کلاس غلغله بود.یکی گفت:«خانم اجازه!؟گلابی بازم دیر کرده.»

و شلیک خنده کلاس را پر کرد.معلم برگشت.چشمانش پر از اشک بود.آرام و بی صدا آگهی ترحیم را بر سینه سرد دیوار چسباند.لحظاتی بعد صدای گریه دسته جمعی بچه ها در فضا پیچید و جای خالی او را هیچ کس پر نکرد...

نظرات 4 + ارسال نظر
کافه دار جمعه 10 فروردین‌ماه سال 1386 ساعت 04:21 ب.ظ http://2tayi.blogsky.com

سلام پریچهر
من وبلاگ تو رو دیدم
من هم یک وب لاگ دارم کمکم میکنی تا اونرو بسازم؟

همون علی جمعه 10 فروردین‌ماه سال 1386 ساعت 04:42 ب.ظ http://kolazard.blogsky.com

اومدم ببینم .
چی رو ببینم ؟
خب بیا سر بزن دیگه دیگه

حامد جمعه 10 فروردین‌ماه سال 1386 ساعت 05:06 ب.ظ http://khodekhodam.blogsky.com

سلام
خوشحالم اومدم به وبلاگت.کم کم سعی میکنم آرشیو مطالبت رو هم بخونم.این چند پست رو دیدم...دوست دارم یه سر بیای پیش خودم...خودخودم!ایشاالله خوشت بیاد..شاد باشی و عاشق عشق...

علی یکشنبه 19 فروردین‌ماه سال 1386 ساعت 07:35 ق.ظ http://kolahzard.blogsky.com

سلام پری جون
خیلی خیلی قشنگ مینویسی
هر وقت میام و به روز نکردی دلم میگیره
وبلاگت هم محشره عین خودت زیبا
افکار و عقایدت هم که فوق العاده
مشتاق دیدارت هستم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد